زمانی که اصغر فرهادی خرس طلایی برلین را برد، نگاهی به برندگان جوائز اصلی این جشنواره و جشنواره ونیز انداختم برندگان نخل طلای کن را هم بارها دیدم، با کمال تعجب دیدم که اثری از فیلمسازهای بزرگی مثل کوبریک، سرجئو لئونه و اسپیلبرگ نیست یک بار دیگر برندگان کن را بررسی کردیدم که در آنجا هم اثری از این کارگردانها نبود، در عوض پر بود از کارگردانهایی که حالا دیگر هیچ جایی ذکری از آنها (و یا فیلمشان) نمی شود. حتی کارگردان برنده کن مانند محمد لخدر حمینه، شگفت آور است نه؟ پس می بینیم که آنچه بیشتر از این جوایز باعث ماندگاری نام فیلمساز می شود، مردم و منتقدین هستند.
امیر خان قادری میگه منتقد محبوبش پرویز دواییه، به نظر من تعریف محبوبیت برات جا افتاده نیست. علاقه ات (به نظر من) به سبک نوشتن پرویز دوایی که به اصطلاح
شاعرانست مربوط میشه. این لحن تو خیلی از نوشته های تو کاملا" مشخصه، ولی آیا اگه دستخط دو نفرمثل هم باشه ولی نظرشون درباره یه موضوع فرق بکنه میشه گفت که یکی
از دو نفر مورد محبوب دیگریه. پرویز دوایی از فرط نفرت تارانتینو رو تارانتولا مینویسه، در حالیکه تو استاد مینامیش. البته نفرت دوایی شامل هر فیلم متعلق به چند سال اخیر به
ذائقش مربوط میشه که با افزایش سن به سمت تلخی میره، چطور میشه بیل را بکش با اون فیلمنامه حساب شده، فیلمبرداری زیبا، کارگردانی دقیق و بازیهای فوق العاده از
بازیگرای نه چندان مشهور و موسیقی سحر انگیز به خاطر قتل و خونریزی (که روایت فیلم اقتضا میکنه) دوست نداشت، یا شیوه روایت تارانتینو در فیلماش را ندیده گرفت. پرویز
نوری(مثه دوست عزیزش) کینگ کنگ 70 سال قبل رو که یه مبارزه درس حسابی ازکنگش نمیبینیم به کینگ کنگ جدید ترجیح میده، فقط به خاطراینکه مال 70 سال پیشه و
نوستالژی بهش داره. اما در مورد شما این نوع نوشتن راه فراریه برای اظهار نظر قطعی ندادن در مورد فیلمای بعضیا که تو خونهاشون با حکم طرف رو اسیر میکنن. ایکاش مثه
منتقدای تلویزیونی امریکا نظرت رو درباره فیلما با انگشتات میفهمیدیم.
با آرزوی موفقیت برای امیر خان قادری عزیزم
علاقه به جلوه های ویژه
علیرغم بازی فوق العاده امین زندگانی در نقش سلیمان نبی، اندام و تا حدی چهره زندگانی پذیرش او را به عنوان سلیمان پیامبر برای تماشاگر مشکل کرده است. چون طبق
داستانهای تاریخی، بیننده طبعا" دیدن مرد قوی جثه تری را انتظار دارد. با وجود این امین زندگانی ثابت می کند که مشکل سینمای ایران هر چیز یا کسی می تواند باشد جز
بازیگری.
بازی بازیگران اصلی خوب است اما این امر در مورد نقشهای فرعی صدق نمی کند، درمورد نقشهای فرعی(مردم عادی) با توجه به اینکه بیشترین بازی این افراد با میمیک صورت
می باشد، استفاده از بازیگران زبده معقولانه تر به نظر می رسید. شخصیت پردازی به شدت ضعیف و بعضی کاراکترها برای مخاطب ناآشنا به تاریخ مبهم هستند که با توجه به زمان
فیلم و تاکید کارگردان بر استفاده از جلوه های ویژه طبیعی به نظر میرسد. اگر فیلم در مدت زمان بیشتر یا بصورت سه فیلم مرتبط دارای عناوین مختلف ساخته می شد. بحرانی ب ا
فیلمنامه ای بهتر می توانست، فرصت کافی برای معرفی کاراکترها را در اختیار بگیرد. اینکه چه تاکیدی وجود دارد که فیلمهای سینمای ایران بیشتر از 100 دقیقه نباشد به شخصه
برای نگارنده قابل درک نیست. چهره آرایی در مورد اشخاص جن زده بیشتر به فیلمهای درجه سه سینمای وحشت غرب شبیه است. کارگردان در صحنه آرایی و اجرای قسمتهای
نبرد با توجه به بضاعت سینمای ایران خوب عمل کرده است. تنها مورد قابل بحث اینکه پس از نبردهای طولانی قطره خونی در شمشیر سلیمان و یارانش نمیبینم.
از جنبه تاریخی نیز اشکالاتی به فیلم وارد است از جمله اینکه آصف سالها بزرگتر از سلیمان به نظر می رسد در حالیکه طبق مکتوبات تاریخی وی جانشین سلیمان بود.
جلوه های ویژه فیلم نیز علیرغم انبوه تبلیغات ویژه به نظر نمی رسد، حتی ما به درستی نمایی از قایقهای لشکر سلیمان را در آسمان مشاهده نمی کنیم. بهتر این است به جای اینکه
داستانی مناسب استفاده از جلوه های ویژه پیدا کنیم یا فیلمنامه را طوری بنویسیم که به جلوه های ویژه نیاز داشته باشد، تکنسینها و جلوه های ویژه را در خدمت سینما در آوریم.
در پایان اینکه علیرغم تولید سنگین، هزینه های هنگفت و اشکالات وارده، ساخت یک ملک سلیمان در چند سال به صد تا اخراجیها در یک سال می ارزد.
ذائقه مخاطب ایرانی
فیلم را مدتها پیش به صورت cd دیدم. نمی دانم چه طور شد، امشب هوس کردم درباره این فیلم بنویسم. کیفر دارای مشکلات زیادی در فیلمنامه است که بسیاری از آنها را می شد، با اصلاح دیالوگها برطرف نمود، نمونه آن جملات اسمال چارلی درباره عصبانی و بزن بهادر بودن ابی بن بست است که اثری از آن در شخصیت حال جمال فابریک نمی بینیم اگر فرض بر تحول ابی بگیریم، طوریکه چیزی از ابی در وجود جمال باقی نمانده، مجازات ابی در پایان(جمال) به چه جهت است؟ یا اینکه چرا ابی و زن مورد علاقه اش برای انتقام از برزو این همه سال صبر کرده و تازه با همکاری مشایخ این نقشه را عملی کردند، در حالیکه نیازی به آنها نبود. و به تنهایی می توانستند از عهده این کار برآیند. دلیل وجود راننده پژو تعقیب کننده در محل دستگیری اسمال چارلی چه بود؟ آیا جمال نمی توانست از فرد دیگری در این کار استفاده کند.که باز هم نقش عنصر تصادف (فیلمفارسی وار)در فیلمهای ایرانی را نشان می دهد.آیا فیلمنامه نویس نمی توانست، راه بهتری برای آشکار شدن حقیقت ماجرا پیدا کند.
نکته جالب در مورد برادران سپیده(نعمت و عزت) است که نمونه ای از جامعه حریص ایرانی هستند که به بهانه های واهی دنبال منافع شخصی خود هستند. در مورد اجرا و کارگردانی فتحی خوب عمل کرده است. گذشته از موارد گفته شده ساختار فیلم برای جذب مخاطب بسیار مناسب است. ضعفهای کیفر نیز می توانست با کمی دقت برطرف شود. این نیز آشکار است که کارگردان بدون تن دادن زیاد به روشهای رایج در سینمای ایران سعی در جذب مخاطب داشت.که متاسفانه اکران فیلم مقارن با جام جهانی شد، و از این بابت لطمه بسیار خورد. حالا اینکه نگارنده ژست منتقد می گیرد و درباره ضعفهای فیلم می نویسد کمی ظالمانه به نظر می رسد. اما تعجب آور این است که با وجود همه این حرفها چرا فیلمهایی مانند کیفر کم می فروشند و مهمتر چرا اینقدر کم ساخته می شوند. در حالیکه این شکل فیلمها در سراسر دنیا مخاطبان بسیار دارند و برای سازندگان سودآور.
به نظر می رسد که ذائقه مخاطب ایرانی با تمام دنیا تفاوت دارد و انگار از ازدواج، بله برون و بقیه مراسم مربوط خسته نمی شوند.
محاکمه در تهران
جدایی نادر از سیمین را می توان در زیرگونه درام دادگاه اجتماعی قرار داد که البته وجه اجتماعی آن بارزتر می باشد. نمای آغازین فیلم در دادگاه گواهی بر این مدعاست. دادگاه نادر و سیمین، نادر و راضیه را می توان قرینه هم قرار داد.
فیلمنامه تلاش دارد، تا برای رفتار کاراکترها پیش زمینه ای نشان دهد، تا رفتار کاراکترها منطقی جلوه کند، به طور مثال سرسختی نادر را مبنی بر اینکه پولی بابت عملی که انجام نداده پرداخت نمی کند یا به عبارت بهتر اینکه پول زور به کسی نمی دهد، در سکانس پمپ بنزین مشاهده می کنیم که دختر نوجوان خود را وادار به پس گرفتن انعام پرداختی می کند.در جایی دیگر به دختر نوجوان توضیح می دهد که مفهوم گارانتی را از طرف او قبول کند، هر چند باعث کسر نمره اش است. یا برای قبول نکردن پول در پایان از طرف راضیه و جنبه اعتقاد مذهبی او، زمینه سازیهای بسیار صورت گرفته از جمله در صحنه سوال کردن وی درباره مشروع بودن شستشوی پیرمرد از طرف وی.
از طرف دیگر با مفهوم عدم قطعیت در پایان فیلم در مطمئن نبودن راضیه از اینکه آیا سقط جنین به خاطر هل دادن از سوی نادر می باشد یا به خاطر تصادف با ماشین،که مفهوم مورد علاقه تکراری در کارهای دیگر فرهادی از جمله درباره الی و شهر زیبا می باشد.که این عدم قطعیت از مشخصه های سینمای مدرن است، و به نوعی اقتباس مفهومی از آگراندیسمان آنتونیونی می ماند.
فیلمنامه نسبتا" سنجیده می باشد اما ضعفهایی در ان به چشم می خورد از جمله اینکه ترمه با وجود علاقه فراوان به پدر (طوریکه زندگی با او را ترجیح داده است)چرا در صدد بر ملا کردن دروغهای او می باشد. آیا تشخیص اینکه نادر از موضوع بارداری راضیه باخبر است یا نه را به بیننده واگذار کنیم، بهتر نیست تا اینکه از زبان ترمه بشنویم. آیا این امر نمی توانست تردید نسبت به مقصر بودن نادر که مورد علاقه فرهادی می باشد را افزایش دهد. و بزرگترین نقص اینکه چرا راضیه قضیه دکتر رفتن به خاطر درد ناشی از تصادف که طبعا" می توانست توجیه خوبی برای تنها گذاشتن پیرمرد در آن ساعت روز باشد را پنهان می کند. از نظر من این پنهان کاری هیچ ایده ویژهای ندارد جز اینکه تنها وسیله ای برای پیش بردن درام برای فرهادی می باشد. از طرف دیگر اینکه هر سکانس نقشی در ادامه ماجرا دارد این توقع را ایجاد می کند که حتی به سکانس بازی کودک با کپسول اکسیژن یا پنکه در اتاق با دید ویژه ای نگریسته شود، که من به شخصه فلسفه آن را درک نکردم.
بازیها در فیلمهای فرهادی فوقالعاده است، به جرات می توان گفت بسیاری از بازیگران سینمای ما بهترین بازی خود را در آثار فرهادی ارائه داده اند. در این فیلم با کلکسیونی از بازیهای ماندگارمواجه هستیم، شهاب حسینی همچون خیلی از فیلمهای اخیرش فوقالعاده است، ساره بیات و بابک کریمی شگفت انگیزند، پیمان معادی مانند درباره الی نشان می دهد که یک شاه بازیگر وارد سینمای ایران شده که ایکاش به جای فیلمنامه نویسی برای فیلمهای بی ارزش(به استثنای کافه ستاره که کپی کوچه میداک است) زودتر به بازیگری روی می آورد. لیلا حاتمی در حد خود ظاهر می شود. حتی این تسلط فرهادی در بازی گرفتن از سارینا و کودک کم سن سال فیلم و پیرمرد نیز مشاهده می کنیم که به حق نیازمند برداشتهای متعدد و وسواسی است که در فرهادی سراغ داریم. دیالوگهای همزمان که در مشاجرات می شنویم، واقعا" حس زندگی را در فیلم جاری می کند. مانند اینکه با دوربینی فوق پیشرفته به طور مخفی از افرادی در شرایط واقعی فیلمبرداری کرده باشند. نماهای کلوز آپ در فیلم بسیارند که تاثیر بازی خوب بازیگران را به خوبی انتقال می دهد.
تیتراژ ابتدایی فیلم در حد کارهای تلویزیونی می باشد، یک موسیقی خوب نیز می توانست لذت تماشای فیلم را افزون بخشد. به شخصه علت عدم استفاده از موسیقی در فیلمهای جشنواره ای ایرانی را درک نمی کنم.
من به شخصه انتظار کار بالاتری از فیلم قبلی کارگردان با توجه به برنده شدن خرس طلایی برلین داشتم که این توقع برآورده نشد، در هر حال جدایی نادر از سیمین فیلم خوبی در کارنامه فرهادی می باشد، به امید کارهای بهتر از این فیلمساز صاحب سبک.